عشق در پی آن نگاه های بلـــــــــند حسرتی ماند و آه های بلــــــــند |
|||
شنبه 25 شهريور 1391برچسب:, :: 22:51 :: نويسنده : پریسا
روزی دو قورباغه در مسیر خودشون به ته چاه عمیقی که در زیر شاخه و برگ ها پنهان بود سقوط کردند. دوستانشون دور چاه حلقه زده بودند و هر کدوم نظری می دادند.
یکی می گفت: از ته چاه به این عمیقی هرگز بیرون نمی آیید! دومی می گفت: خیلی بعیده که بتونید بدون اینکه دوباره بیفتید به دیواره ی به این بلندی چنگ بزنید و بیرون بیایید.
با این وجود هر کدوم از دو قورباغه خودشون رو به دیواره های چاه می زدند و سعی می کردند خودشون رو نجات بدند.
قورباغه ی اول بعد از چند بار تلاش برای بالا کشیدن خودش و دوباره سقوط کردن، به این نتیجه رسید که دوستانش راست می گن، شکست رو پذیرفت و آرام بی جان و ناامید به ته چاه افتاد.
اما قورباغه ی دوم، علی رغم همه ی این حرف ها به تلاش خودش ادامه داد و خودش رو به دیواره های چاه زد ،افتاد و باز بلند شد.اونقدر تلاش کرد تا بالاخره موفق شد به لبه ی چاه برسه و خودش رو نجات بده.
دوستانش با شگفتی از او پرسیدند: چه کاری باعث شد موفق بشه که قورباغه ی دیگه اون رو انجام نداده بود؟ اما او صدای اونها رو نمی شنید.
قورباغه ی دوم ناشنوا بود. نظرات شما عزیزان:
آخرین مطالب پيوندها
![]() نويسندگان |
|||
![]() |